امام رضا (ع) به ابن شبيب فرمودند: اگر ميخواهى گريه كنى، بر حسينبن على بن ابيطالب (ع) گريه كن! از بستگانش ۱۸ نفر به همراهش شهيد شدند كه در روى زمين نظير نداشتند و آسمانهاى هفتگانه و زمين به خاطر شهادتش گريستند
*توصيهاي كه امام براي روز عاشورا به شيعيان كردند
امام رضا (ع) فرمودند: هر كس روز عاشورا به دنبال انجام كارها و حوائج خود نرود، خداوند حوائج دنيا و آخرت او را بر آورده سازد و هر كس كه روز عاشورا، روز مصيبت و حزن و گريهاش باشد، خداوند روز قيامت را روز شادي و سرورش قرار خواهد داد و در بهشت چشمانشان به ديدار ما روشن خواهد شد و هر كس روز عاشورا را روز بركت بنامد و براي منزلش چيزي در آن روز ذخيره كند، آنچه ذخيره كرده است، بركت نخواهد داشت، و در روز قيامت همراه يزيد، عبيدالله بن زياد و عمر بن سعد- لعنهم الله- در پستترين درجه جهنم محشور خواهد شد.
*توصيه امام رضا (ع) براي به دست آوردن ثواب شهداي كربلا
اي ابن شبيب! اگر دوست داري ثوابي مانند ثواب كساني كه همراه حسين بن علي (ع) شهيد شدند داشته باشي، هرگاه به ياد او افتادي بگو: «يا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِيماً» (اي كاش با آنان ميبودم و به فوز عظيم ميرسيدم).
اي ابن شبيب! اگر دوست داري با ما در درجات عالي بهشت همراه باشي، در اندوه ما اندوهگين و در خوشحالي ما خوشحال باش و بر تو باد به ولايت ما، زيرا اگر كسي سنگي را دوست داشته باشد، خداوند در روز قيامت او را با آن سنگ محشور خواهد كرد.
عالم همه محو گل رخسار حسين است / ذرات جهان درعجب از كار حسين است
داني كه چرا خانه ي حق گشته سيه پوش / يعني كه خداي تو عزادار حسين است . .
از اين رو در روز نوزدهم محّرم اين كاروان از كوفه به طرف شام حركت كرد، البته برخي نقل كردهانـد كه ابن زياد زنهاي غير هاشميه در كاروان اُسرا را با شفاعت اقوامشان آزاد كرد و فقط زنهاي هاشميه براي اسارت به شام برده شدند.
روايت امام سجاد(ع) از نحوه انتقال اسرا به شام
روايتي كه امام سجاد(ع) از چگونگي سفر كاوران اسرا به دمشق بيان كردهاند، به خوبي بازگو كننده شرايط سخت اسارت است.
1373سال پيش در چنين روزي اهلبيت سيدالشهدا (ع) را از كوفه به سوي شام حركت دادند و در كتاب «دانشنامه امام حسين» درباره حركت كاروان آلالله به سوي دمشق چنين آمده است: پيكى از سوى يزيد بن معاويه آمد كه به عبيدالله فرمان مىداد تا اثاث حسين (ع) و باقىماندگان خاندان و فرزندان و زنان او را به سوى يزيد، روانه كند.
پس از آن عبيدالله فرمان داد كه زنان حسين(ع) و كودكانش را آماده كنند و على بن الحسين(ع) را تا گردن در زنجير كنند، سپس آنان را با مُحفِّز بن ثَعلَبه عائِذى (از تيره عائذه قريش) و شمر بن ذىالجوشن، روانه كرد، آن دو، كاروان را آوردند تا نزد يزيد آمدند، امام سجاد(ع) در طول راه، با آن دو، كلمهاى سخن نگفت تا [به شام] رسيدند.
امام زينالعابدين(ع) درباره نحوه انتقال كاروان اسرا به دمشق فرمودند:«مرا بر شترى لَنگ و بدون جهاز، سوار كردند و سر امام حسين(ع) بر بالاى عَلَمى بود و زنانمان، پشت سرِ من بر اَسترانى بدون پالان، سوار بودند، كسانى كه ما را مىبردند، از پشت سر و گرداگردمان، با نيزه ما را احاطه كرده بودند و آزار مىدادند، اگر اشكى از ديده يكى از ما فرو مىچكيد، با نيزه به سرش مىكوبيدند تا آنكه وارد شام شديم، جارچى جار زد: اى شاميان! اينان، اسيران اهلبيتِ ملعوناند»
شب شام غريبان حسين است
تمام عرش در دامان حسين است
دگر اين شب سحر از پي ندارد
كه خورشيد جهان بي سر حسين است
امام حسين ( عليه السلام ) ياران خود را نزديك غروب به نزد خود فراخواند .
حضرت علي بن الحسين ( عليه السلام ) مي فرمايد :
من نيز خدمت پدرم رفتم تا گفتار او را بشنوم در حاليكه بيمار بودم پدرم به اصحاب خود فرمود :
" اثنى على الله احسن الثنأ و احمده على السرأ و الضرأ ، اللهم انى احمدك على ان اكرمتنا بالنبوة و جعلت لنا اسماعا و ابصارا و افئده و علمتنا القرآن و فقهتنا فى الدين فاجعلنا لك من الشاكرين ، اما بعد فانى لا اعلم اصحابا او فى ولا خيرا من اصحابى ولا اهلبيت ابر ولا اوصل من اهل بيتى فجزاكم الله جميعا عنى خيرا . الا و انى لاظن يومنا من هؤلأ الاعدأ غدا و انى قد اذنت لكم جميعا فانطلقوا فى حل ليس عليكم منى ذمام ، هذا الليل قد غشيكم فاتخذوه و جملا و لياخذ كل رجل منكم بيد رجل من اهل بيتى فجزاكم الله جميعا ثم تفرقوا فى البلاد فى سوادكم و مدائنكم حتى يفرج الله فان القوم يطلبوننى و لو اصابونى لهوا عن طلب غيرى . "
من يارانى بهتر و با وفاتر از اصحاب خود سراغ ندارم و اهل بيتى فرمانبردارتر و به صله رحم پاى بندتر از اهل بيتم نمى شناسم ، خدا شما را به خاطر يارى من جزاى خير دهد ! من مى دانم كه فردا كار ما با اينان به جنگ خواهد انجاميد . من به شما اجازه مى دهم و بيعت خود را از شما بر مى دارم تا از سياهى شب براى پيمودن راه و دور شدن از محل خطر استفاده كنيد و هر يك از شما دست يك تن از اهل بيت مرا بگيريد و در روستا ها و شهر ها پراكنده شويد تا خداوند فرج خود را براى شما مقرر دارد . اين مردم ، مرا مى خواهند و چون بر من دست يابند با شما كارى ندارند .
خداي را ستايش مي كنم بهترين ستايش ها و او را سپاس مي گويم درخوشي و ناخوشي . بارخدايا ! تو را سپاسگزارم كه ما را به نبوت گرامي داشتي و علم قرآن و فقه دين را به ما كرامت فرمودي و گوشي شنوا و چشمي بينا و دلي آگاه به ما عطا كردي ، ما را از زمره سپاسگزاران قرار بده . من ياراني بهتر و با وفاتر از اصحاب خود سراغ ندارم و اهل بيتي فرمانبردارتر و به صله رحم پاي بندتر از اهل بيتم نمي شناسم . خدا شما را بخاطر ياري من جزاي خير دهد . من مي دانم كه فردا كار ما با اينان به جنگ خواهد انجاميد .
من به شما اجازه مي دهم و بيعت خود را از شما برمي دارم تا از سياهي شب براي پيمودن راه و دور شدن از محل خطر استفاده كنيد و هر يك از شما دست يك تن اهل بيت مرا بگيريد و در روستا ها و شهر ها پراكنده شويد تا خداوند فرج خود را براي شما مقرر دارد . اين مردم مرا مي خواهند و چون بر من دست يابند با شما كاري ندارند .
درخت چنار خونبار روستاي زرآباد الموت همچنان پذيراي گردشگران خارجي و عزاداران حضرت سيدالشهدا (ع) در روز عاشوراست.
درخت كهنسالي در حياط امامزاده علياصغر در روستاي زرآباد الموت در استان قزوين وجود دارد كه به درخت چنار خونبار مشهور است. خونبار بودن اين درخت، قدمت ديرينهاي دارد و حتي در زمان شاهسلطان حسين صفوي نيز روايتهايي از آن مطرح شده است.
در نزديكي سحرگاه روز عاشورا، صمغي قرمز رنگ شبيه خون از اين درخت خارج ميشود كه آزمايشهايي هم روي آن انجام شده است. البته هيچكدام از آزمايشها با وجود مشاهدهي تركيبات مشابه خون در اين صمغ، اين مسأله را تأييد نكردهاند كه اين مايع، به خون انسان مربوط ميشود.
پس از پايان مراسم عزاداري و سينهزني در روز تاسوعا، جمعيت حاضر در امامزاده، سحرگاه روز عاشورا دور درخت جمع ميشوند و به خواندن مرثيه و عزاداري ميپردازند. در اين زمان، صمغ قرمز رنگي از برخي شاخههاي اين درخت چنار به آرامي شروع به تراوش ميكند. اين اتفاق تا ظهر روز عاشورا ادامه دارد و پس از آن، اين شاخهها خشك ميشوند.
نكتهي جالب اين است كه اين مايع فقط روز عاشورا از درخت خارج ميشود، يعني با توجه به متفاوت بودن سالهاي هجري شمسي و هجري قمري، اين اتفاق درست در روز دهم ماه محرم رخ ميدهد.
چون روز نهم محرم الحرام رسيد شمر ملعون با نامه ابن زياد لعين در امر قتل امام عليه السلام به كربلا وارد شد و آن نامه را به ابن سعد نمود، چون آن پليد از مضمون نامه آگه گرديد خطاب كرد به شمر و گفت مالك وَيْلَكَ خداوند ترا از آبادانيها دور افكند و زشت كند چيزي را كه تو آوردهاي، سوگند با خداي چنان گمان ميكنم كه تو بازداشتي ابن زياد را از آنچه من بدو نوشتم و فاسد كردي امري را كه اصلاح آن را اميد ميداشتم والله حسين آنكس نيست كه تسليم شود و دست بيعت به يزيد دهد چه جان پدرش علي مرتضي در پهلوهاي او جا دارد، شمر گفت اكنون با امر امير چه خواهي كرد؟ يا فرمان او بپذير و با دشمن او طريق مبارزت گير و اگرنه دست از عمل بازدار و امر لشكر را با من گذار، عمر سعد گفت لا وَلا كَرامَهَ لَكَ من اينكار را انجام خواهم داد تو همچنان سرهنگ پيادگان باش و من امير لشكرم، اين بگفت و در تهيه قتال با جناب سيدالشهداء عليه السلام شد.
شمر چون ديد كه ابن سعد مهياي قتال است به نزديك لشكر امام عليه السلام آمد و بانگ زد كه كجايند فرزندان خواهر من عبدالله و جعفر و عثمان و عباس چه آنكه مادر اين چهار برادر ام البنين از قبيله بني كلاب بود كه شمر ملعون نيز از اين قبيله بوده جناب امام حسين عليه السلام بانگ او را شنيد برادران خود را امر فرمود كه جواب او را دهيد اگرچه فاسق است لكن با شما قرابت و خويشي دارد، پس آن سعادتمندان با آن شقي گفتد چه بود كارت؟ گفت اي فرزندان خواهر من شماها در امانيد با برادر خود حسين رزم ندهيد از دور برادر خود كناره گيريد و سر در طاعت اميرالمؤمنين يزيد (ملعون) درآوريد.
جناب عباس بن علي عليه السلام بانگ بر او زد كه بريده باد دستهاي تو و لعنت باد بر اماني كه تو از براي ما آوردي، اي دشمن خدا امر ميكني ما را كه دست از برادر و مولاي خود حسين بن فاطمه عليه السلام برداريم و سر در طاعت ملعونان و فرزندان ملاعينان درآوريم آيا ما را امان ميدهي و از براي پسر رسول خدا صلي الله عليه و آله امان نيست؟ شمر از شنيدن اين كلمات خشمناك شد و به لشكرگاه خويش بازگشت.
پس ابن سعد لشكر خويش را بانگ زد كه يا خليل الله اركبي و بالجّنه ابشري اي لشكرهاي خدا سوار شويد و مستبشر بهشت باشيد، پس جنود نامسعود او سوار گشته و رو به اصحاب حضرت سيدالشهداء عليه السلام آوردند در حالي كه حضرت سيدالشهداء عليه السلام در پيش خيمه شمشير خود را برگرفته بود و سر به زانوي اندوه گذاشته و به خواب رفته بود و اين واقعه در عصر روز نهم محرم الحرام بود.
شيخ كليني از حضرت صادق عليه السلام روايت فرموده كه آن جناب فرمود روز تاسوعا روزي بود كه امام حسين عليه السلام و اصحابش را در كربلا محاصره كردند و سپاه اهل شام بر قتال آن حضرت اجتماع كردند، و ابن مرجانه و عمر سعد خوشحال شدند به سبب كثرت سپاه و بسياري لشكر كه براي آنها جمع شده بودند و حضرت امام حسين عليه السلام و اصحاب او را ضعيف شمردند و يقين كردند كه ياوري از براي آن حضرت نخواهد آمد و اهل عراق او را مدد نخواهند كرد، پس فرمود پدرم فداي آن ضعيف و غريب.
و بالجمله چون جناب زينب سلام الله عليها صداي ضجه و خروش لشكر را شنيد نزد برادر دويد و عرض كرد برادر مگر صداهاي لشكر را نميشنويد كه نزديك شدهاند، پس حضرت سر از زانو برداشت و خواهر را فرمود كه اي خواهر اكنون رسول خدا (ص) را در خواب ديدم كه به من فرمود تو به سوي ما خواهي آمد، چون حضرت زينب سلام الله عليها اين خبر وحشت اثر را شنيد طپانچه بر صورت زد و صدا را به واويلا بلند كرد، حضرت فرمود كه اي خواهر ويل و عذاب از براي تو نيست ساكت باش خدا ترا رحمت كند. پس جناب عباس عليه السلام به خدمت آن حضرت آمد و عرض كرد برادر لشكر روي به شما آورده حضرت برخاست و فرمود اي برادر عباس سوار شو جانم فداي تو باد و برو ايشان را ملاقات كن و بپرس چه شده كه ايشان رو به من آوردهاند. جناب عباس عليه السلام با بيست سوار كه از جمله زهير و حبيب بودند به سوي ايشان شتافت و از ايشان پرسيد كه غرض شما از اين حركت و غوغا چيست؟ گفتند از امير حكم آمده كه بر شما عرض كنيم كه در تحت فرمان او در آئيد و اطاعت او را لازم دانيد و اگرنه با شما قتال و مبارزت كنيم، جناب عباس عليه السلام فرمود پس تعجيل مكنيد تا من برگردم و كلام شما را با برادرم عرضه دارم. ايشان توقف نمودند جناب عباس (ع) به سرعت تمام به سوي آن امام انام شتافت و خبر آن لشكر را بر آن جناب عرضه داشت. حضرت فرمود به سوي ايشان برگرد و از ايشان مهلتي بخواه كه امشب را صبر كنند و كارزار به فردا اندازند كه امشب قدري نماز و دعا و استغفار كنم چه خدا ميداند كه من دوست ميدارم نماز و تلاوت قرآن و كثرت دعا و استغفار را، و از آن سوي اصحاب عباس در مقابل آن لشكر توقف نموده بودند و ايشان را موعظه مينمودند تا جناب عباس (ع) برگشت و از ايشان آن شب را مهلت طلبيد.
سيد فرموده كه ابن سعد خواست مضايقه كند عمرو بن الحجاج الزبيدي گفت به خدا قسم اگر ايشان از اهل ترك و ديلم بودند و از ما چنين امري را خواهش مينمودند ما اجابت ميكرديم ايشان را، تا چه رسد به اهل بيت (صلي الله عليه و آله).
و در روايت طبري است كه قيس بن اشعث گفت اجابت كن خواهش ايشان را و مهلتشان ده لكن به جان خودم قسم است كه اين جماعت فردا صبح با تو مقاتله خواهند كرد و بيعت نخواهند نمود. عمر سعد گفت به خدا قسم اگر اين بدانم امر ايشان را به فردا نخواهم افكند پس آن منافقان آن شب را مهلت دادند، و عمر سعد رسولي در خدمت جناب عباس (ع) روان كرد و پيام داد براي آن حضرت كه يك امشب را به شما مهلت داديم بامدادان اگر سر به فرمان درآوريد شما را به نزد پسر زياد كوچ خواهيم داد و اگر نه دست از شما برنخواهيم داشت و فيصل امر را بر ذمت شمشير خواهيم گذاشت، اين هنگام دو لشكر به آرامگاه خود باز شدند.
برگرفته از كتاب منتهي الامال، تأليف حاج شيخ عباس قمي
lمنبع وب سايت آمام حسين