صداي پاي يلدا آرام آرام به گوش مي رسد . پدربزرگها و مادر بزرگها خانه را براي استقبال از فرزندان مي آرايند و فرزندان و نوه ها نيز از آن سوي براي ديدار بزرگان خانواده بي قرارند .
برگزاري مراسم يلدا ، آييني خانوادگي است و گردهمايي ها به خويشاوندادن و دوستان نزديك محدود ميشود .
ايران كشوري با فرهنگي غني است كه مردمانش بنا به ذوق و سليقه و طبيعت منطقه اي كه در آن زيست مي كنند هر يك براي برگزاري سنت هاي كهن آداب خاص خود را دارند
آيين شب يلدا يا شب چله، خوردن آجيل مخصوص ، هندوانه، انار و شيريني و ميوه هاي گوناگون است كه همه جنبه نمادي دارند و نشانه بركت، تندرستي، فراواني و شادكامي هستند.
يكي ديگر از رسم هاي شب يلدا، «فال حافظ گرفتن» است اگر رسم ها و آيين هاي ديگر يلدا را ميراثي از فرهنگ چند هزار ساله بدانيم ولي فال حافظ گرفتن در شب يلدا در سده هاي اخير به رسم هاي شب يلدا افزوده شده است.
شاهنامه خواني و قصه گويي پدربزرگ و مادربزرگ دور كرسي براي كوچكترها نيز از آيين هاي يلدا است كه خاطرات شيريني براي بزرگسالي آنها فراهم مي آورد.
چه قدر زيبا به خواب رفتي وقتي كه از پس...
خاكريز ها عشق را نظاره كردي...
و چه قدر عاشقانه پرواز كردي...
و خونت را براي عشقت به ارمغان بردي...
خوشا بحالت...
چون اينجا ديگر كسي جانش در كف دستش نيست...
همه جان هايشان را در صندوق ها پنهان كرده اند...
تا مباداآن را به خاطر عشق از دست بدهند...
آري ديگر قاصدكي نيست تا از عاشقي ...
گلگون شود و به دست باد سپرده شود...
.
.
.
.
.
.ديگر قاصدكي نيست تا با باد همراه شود...
شوق ديدار تو را قاصد بي رحم چه داند ...آنقدر شوق به ديدار تو دارم كه خدا ميداند
بنا بر ذكر برخي كتب تاريخي روز پنجم صفر، روز شهادت حضرت رقيه(عليه السلام) دختر سه يا چهار ساله امام حسين(عليه السلام) است.
در برخي كتب تاريخي آمده است: يزيد، اهل بيت را در محلى خرابهگونه جاى داد در حالى كه زنان خاندان نبوت و اهل بيت طهارت، جريان شهادت حسين(عليهالسلام) و اهل بيت و يارانش را از كودكان مخفى نگاهداشته و مىگفتند پدرانشان به مسافرت رفتهاند، و اين جريان ادامه داشت تا اين كه يزيد اهل بيت را در سراى خويش جاى داد.
امام حسين(عليهالسلام) دخترى خردسال داشت كه چهار سال از عمر مباركش مىگذشت،شبى از خواب پريد در حالى كه سخت پريشان به نظر مىرسيد و جوياى پدر شد! و پرسيد: پدرم كجاست كه من هم اكنون او را ديدم؟!
بانوان حرم چون اين سخن را از او شنيدند، گريستند و كودكان ديگر نيز ناله و زارى سر دادند.
چون صداى شيوه و گريه آنان بلند شد، يزيد از خواب بيدار شد و پرسيد: اين گريه و زارى از كجاست؟
پس از جستجو، يزيد را از جريان باخبر كردند، يزيد گفت: سر پدرش را نزد او ببريد!
آن سر مقدس را در زير سرپوشى قرار داده در مقابل او نهادند.
كودك پرسيد: اين چيست؟
گفتند: سر پدرت حسين(عليه السلام) است.
دختر امام حسين(عليهالسلام) سرپوش را برداشت و چون چشمش به سر مبارك پدر افتاد نالهاى از دل كشيد و بيتاب شد و گفت: اى پدر! چه كسى تو را به خونت زنگين كرد؟!
چه كسى رگهاى تو را بريد؟! اى پدر! چه كسى مرا در كودكى يتيم كرد؟! اى پدر! بعد از تو به چه كسى دل ببندم؟! چه كسى يتيم تو را بزرگ خواهد كرد؟! اى پدر! انيس اين زنان و اسيران كيست؟! اى كاش من فدايت شده بودم! اى كاش من نابينا شده بودم! اى كاش من در خاك آرميده بودم و محاسن به خون خضاب شده تو را نمىديدم!
آنگاه لب كوچك خود را بر لبهاى پدر نهاد و گريه شديدى كرد و از هوش رفت! هر چه تلاش كردند، به هوش نيامد، و اين عزيز حسين(عليهالسلام) در شام به شهادت رسيد.