دستم به آرزوهايم نمي رسد
آرزوهايم بسيار دورند...
ولي درخت سبز صبرم مي گويد:
اميدي هست...خدايي هست...
اين بار براي رسيدن به آرزوهايم يك صندلي زير پايم مي گذارم
شايد اين بار دستم به آرزوهايم برسد...
دستم به آرزوهايم نمي رسد
آرزوهايم بسيار دورند...
ولي درخت سبز صبرم مي گويد:
اميدي هست...خدايي هست...
اين بار براي رسيدن به آرزوهايم يك صندلي زير پايم مي گذارم
شايد اين بار دستم به آرزوهايم برسد...
چي مي شد اگه خدا
امروز وقت نداشت به ما بركت بده چرا كه ما وقت نكرديم ديروز از او تشكر كنيم .
چي مي شد اگه خدا
فردا ديگه ما را هدايت نمي كرد چون امروز اطاعتش نكرديم .
چي مي شد اگه خدا
امروز با ما همراه نبود چرا كه ديروز قادر به دركش نبوديم .
چي مي شد كه ديگه
شكوفا شدن گلي را نمي ديديم چرا كه وقتي خدا بارون فرستاده بود گله كرديم و شكر نكرديم .
چي مي شد اگه خدا
عشق و مراقبتش را از ما دريغ مي كرد چرا كه ما از محبت ورزيدن به ديگران دريغ كرديم .
چي مي شد اگه خدا
در خانه اش را مي بست چرا كه ما در قلب هاي خود را بسته بوديم .
چي مي شد اگه خدا
امروز به حرف هامون گوش نمي كرد چون ديروز به دستوراتش خوب عمل نكرديم
چي مي شد اگه خدا
خواسته هايمان را بي پاسخ مي گذاشت چون به يادش نبوديم
قرآن ! من شرمنده توام اگر از تو آواز مرگي ساخته ام كه هر وقت در كوچه مان آوازت بلند ميشود ،همه از هم ميپرسند ” چه كس مرده است؟ ” چه غفلت بزرگي كه مي پنداريم خدا تو را براي مردگان ما نازل كرده است .
قرآن ! من شرمنده توام اگر ترا از يك نسخه عملي به يك افسانه موزه نشين مبدل كرده ام . يكي ذوق مي كند كه ترا بر روي برنج نوشته،يكي ذوق مي كند كه ترا فرش كرده ،يكي ذوق مي كند كه تو رابا طلا نوشته ،يكي به خود مي بالد كه ترا در كوچك ترين قطع ممكن منتشر كرده و … آيا واقعا خدا تو را فرستاده تا موزه سازي كنيم ؟
قرآن! من شرمنده توام اگر حتي آنان كه تو را مي خوانند و تو را مي شنوند ،آنچنان به پايت مي نشينند كه خلايق به پاي موسيقي هاي روزمره مي نشينند .. اگر چند آيه از تو را به يك نفس بخوانند مستمعين فرياد ميزنند ” احسنت …! ” گويي مسابقه نفس است …
قرآن ! من شرمنده توام اگر به يك فستيوال مبدل شده اي حفظ كردن تو با شماره صفحه ، خواندن تو آز آخر به اول ،يك معرفت است يا يك ركورد گيري؟ اي كاش آنان كه تو را حفظ كرده اند ،حفظ كني ، تا اين چنين تو را اسباب مسابقات هوش نكنند .
خوشا به حال هر كسي كه دلش رحلي است براي تو . .آنانكه وقتي تو را مي خوانند چنان حظ مي كنند ،گويي كه قرآن همين الان به ايشان نازل شده است. آنچه ما باقرآن كرده ايم تنها بخشي از اسلام است كه به صليب جهالت كشيده ايم.
( د. ع .شريعتي )
خدا تنها روزنه اميدي است كه هيچگاه بسته نميشود ، تنها كسيست كه
با دهان بسته هم ميتوان صدايش كرد و با پاي شكسته هم ميتوان سراغش رفت
هيچ وقت مغرور نشو
برگها وقتي ميريزند كه فكر ميكنند طلا شده اند .
آندره ژيد نويسنده فرانسوي :
" بكوش تا عظمت در نگاه تو باشد نه در آنچه بدان مي نگري."