قرآن ! من شرمنده توام اگر از تو آواز مرگي ساخته ام كه هر وقت در كوچه مان آوازت بلند ميشود ،همه از هم ميپرسند ” چه كس مرده است؟ ” چه غفلت بزرگي كه مي پنداريم خدا تو را براي مردگان ما نازل كرده است .
قرآن ! من شرمنده توام اگر ترا از يك نسخه عملي به يك افسانه موزه نشين مبدل كرده ام . يكي ذوق مي كند كه ترا بر روي برنج نوشته،يكي ذوق مي كند كه ترا فرش كرده ،يكي ذوق مي كند كه تو رابا طلا نوشته ،يكي به خود مي بالد كه ترا در كوچك ترين قطع ممكن منتشر كرده و … آيا واقعا خدا تو را فرستاده تا موزه سازي كنيم ؟
قرآن! من شرمنده توام اگر حتي آنان كه تو را مي خوانند و تو را مي شنوند ،آنچنان به پايت مي نشينند كه خلايق به پاي موسيقي هاي روزمره مي نشينند .. اگر چند آيه از تو را به يك نفس بخوانند مستمعين فرياد ميزنند ” احسنت …! ” گويي مسابقه نفس است …
قرآن ! من شرمنده توام اگر به يك فستيوال مبدل شده اي حفظ كردن تو با شماره صفحه ، خواندن تو آز آخر به اول ،يك معرفت است يا يك ركورد گيري؟ اي كاش آنان كه تو را حفظ كرده اند ،حفظ كني ، تا اين چنين تو را اسباب مسابقات هوش نكنند .
خوشا به حال هر كسي كه دلش رحلي است براي تو . .آنانكه وقتي تو را مي خوانند چنان حظ مي كنند ،گويي كه قرآن همين الان به ايشان نازل شده است. آنچه ما باقرآن كرده ايم تنها بخشي از اسلام است كه به صليب جهالت كشيده ايم.
( د. ع .شريعتي )