مرا با عشق خود درگير كردي / به پايم با غمت زنجير كردي
بدان دنياي بي تو هيچ باشد / دلم را از زمانه سير كردي
تو با رفتن به پشت ابر ايّام / غروب جمعه را دلگير كردي
يا اباصالح ادركني . . .
جمعه ها طبع من احساس تغزل دارد
نا خوداگاه به سمت تو تمايل دار
بي تو چنديست كه در كار زمين حيرانم
مانده ام بي تو چرا باغچمان گل دارد؟؟؟
شايد اين باغچه ده قرن به استقبالت
فرش گسترده و در دست گلايل دارد
يازده پله زمين رفت به سمت ملكوت
يك قدم مانده زمين شوق تكامل دارد
جمكران نقطه ي اميد جهان شد كه در آن
هرچه دل سمت خدا دست توسل دارد
هيچ سنگي نشود سنگ صبورت تنها
تكيه بر كعبه بزن،كعبه تحمل دارد...
نميدانم چقدر دلم هوايت را كرده است... نمي دانم و البته مي داني چه ها كشيده ايم،و چند قافله را پشت سر گذاشته ايم ...به تمام ضرب المثل ها رسيديم و "بي تو" را ضرب المثل انتظار كرديم...صدايمان گرفت و باز تو را خوانديم...پاهامان بي رمق شدند و نايستاديم و سنگمان زدند و سكوت نكرديم...
و امشب صداي باران مي آيد،نمي دانم چرا فكر مي كنم كه تو هم در يك جمعه باراني خواهي آمد؛ جمعه اي كه پر هياهوترين جمعه خواهد بود و بازارهاي عاشق بازي "بارزترين" تعطيليشان را خواهند داشت... و چقدر دلم مي خواهد كه همين جمعه بيايي...
مرا با عشق خود درگير كردي / به پايم با غمت زنجير كردي
بدان دنياي بي تو هيچ باشد / دلم را از زمانه سير كردي
تو با رفتن به پشت ابر ايّام / غروب جمعه را دلگير كردي
يا اباصالح ادركني . .